جدول جو
جدول جو

معنی هی پتن - جستجوی لغت در جدول جو

هی پتن
در چیزی پیچیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هی زدن
تصویر هی زدن
نهیب زدن، با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیختن
تصویر هیختن
آهیختن، کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ تَ)
دهی است از بخش سومار شهرستان قصرشیرین. در 5هزارگزی جنوب غربی سومار و 3هزارگزی مرز ایران و عراق برکنار رود خانه کنگیر، در دشت گرمسیری واقع است و 140 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کنگیر، محصولش غلات و لبنیات و برنج و مختصری حبوبات و پنبه و ذرت و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ تَ)
کشیدن: دایگان کنیزک به سر چاه بودند و آب همی هیختندی. (کارنامۀ اردشیر) ، فروکشیدن.
- فروهیختن، فروکشیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
هم جسم. هم جنس:
مرغ خاکی، مرغ آبی هم تنند
لیک ضدانند وآب و روغنند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
به لغت زند به معنی هفت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیختن
تصویر هیختن
((تَ))
برکشیدن، بیرون کشیدن شمشیر از نیام
فرهنگ فارسی معین
طفیلی، فضول
فرهنگ گویش مازندرانی
دیوانه
فرهنگ گویش مازندرانی
دویدن، تاخت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
خریدن، گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی